نجوا
مشت می کوبم بر در من دچار خفقانم روحش شاد
پنجه می سایم بر پنجره ها
خفقان...
من به تنگ آمده ام از همه چیز
بگذارید هواری بزنم، آی آی با شما هستم این درها را باز کنید
من به دنبال فضائی می گردم
لب بامی ...
سر کوهی...
دل صحرائی ...
که در آنجا نفسی تازه کنم
می خواهم فریاد بلندی بکشم
که صدایم به شما هم برسد
من هوارم را سر خواهم داد
چاره ی درد مرا باید این داد کند
از شما خفته ی چند
چه کسی می آید با من فریاد کند
"فریدون مشیری"
نوشته شده در شنبه 88/4/13ساعت
5:22 عصر توسط کوثر شهنی نظرات ( ) |
Design By : Pichak |