نجوا
بین خدای من و خدای تو فاصله ای نیست امشب به سروقتش میروم تا هرآنچه را نگفتی، از زبان او بشنوم و تو را به نگفتنها متهم کنم ولی با همه اینها این را میدانم که زندگی معقول نیست و نمیتوان آن را سالها به صورت معماری ساده یا چیزی آرام انگاشت، زندگی مسالمت آمیز و قابل پیشبینی نیست. ولی نمیتوانم همه رفتارهای تو را با ماهیت زندگی توجیه کنم چون میدانم که میدانی، زندگی در وجود ماست و همیشه ما را با دو مفهوم متضاد روبه رو میکند، خواستن و نخواستن، تلاش و تنبلی، بودن و نبودن و.... پس اگر بخواهیم همه چیز را در باره زندگی بدانیم اول باید خودمان را خوب بشناسیم، آن وقت قابل پیش بینی است. پس به خدایت به نقل از «رساله دل و جان» خواجه عبدالله انصاری بگو: الهی: همه تو، ماهیچ، سخن این است، بر خود مپیچ. الهی: گفتی کریمم، امید بدان تمام است، تا کرم تو در میان است، نا امیدی حرام است. الهی، طاعت فرمودی و توفیق بازداشتی از معصیت منع کردی و بر آن داشتی، ای دیر خشم زود آشتی آخر مرا در فراق بگذاشتی ! الهی: امانت را مینهادی،،،، دانستی که چنینم؟
Design By : Pichak |